یکشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۶

تاک همسایه


تاک همسایه
تاک همسایهء ما
رفته در سن بلوغ
جامه ای سبز به تن
گشواری ز زُمرّد بر گوش
خفته بر دیوارم
گه تکان می دهدش دست نسیم
می زند جامه سبزش به کنار
ونشان می دهد آن شاخهء پر خوشه ء ناب
هوس خوردن انگور پر آب
می دواند به رگم خون نشاطی تبدار
می دوم از ته خانه به کنار دیوار
می کنم دست بلند
می کشم شاخه به پیش
می زنم جامه ء سبزینه کنار
خوشه ای در کف دست
آه , این سهم من است
دانهء سبزو لطیف
زیر دندان چه حریص
می فشارم آن را
کام من شیرین شد
کام تو شیرین باد
آی همسایهء ما
رحیم سینایی مرداد 1374

هیچ نظری موجود نیست: