جمعه، تیر ۲۲، ۱۳۸۶

زخم كهن


زخم كهن
اي دل از باده سخن ساز مكن
اين كهن زخم مرا باز مكن
جور صياد مرا بال شكست
آه از اين درد تو آواز مكن
اي كه پر بسته اسير قفسي
فكر يك لحظهء پرواز مكن
اي اجل فصل شباب نامده رفت
بهر اين پير دگر ناز مكن
خانهء سر دلم سينهء توست
هيچكس محرم اين راز مكن
در دياري كه دو رويي هنر است
گوش بر گفتهء غماز مكن
خواست «سينا» كه كند چارهء كار
تكيه گو جز به سبب ساز مكن
رحیم سینایی 5/6/1381

هیچ نظری موجود نیست: