زخم كهن
اي دل از باده سخن ساز مكن
اين كهن زخم مرا باز مكن
جور صياد مرا بال شكست
آه از اين درد تو آواز مكن
اي كه پر بسته اسير قفسي
فكر يك لحظهء پرواز مكن
اي اجل فصل شباب نامده رفت
بهر اين پير دگر ناز مكن
خانهء سر دلم سينهء توست
هيچكس محرم اين راز مكن
در دياري كه دو رويي هنر است
گوش بر گفتهء غماز مكن
خواست «سينا» كه كند چارهء كار
تكيه گو جز به سبب ساز مكن
رحیم سینایی 5/6/1381
اي دل از باده سخن ساز مكن
اين كهن زخم مرا باز مكن
جور صياد مرا بال شكست
آه از اين درد تو آواز مكن
اي كه پر بسته اسير قفسي
فكر يك لحظهء پرواز مكن
اي اجل فصل شباب نامده رفت
بهر اين پير دگر ناز مكن
خانهء سر دلم سينهء توست
هيچكس محرم اين راز مكن
در دياري كه دو رويي هنر است
گوش بر گفتهء غماز مكن
خواست «سينا» كه كند چارهء كار
تكيه گو جز به سبب ساز مكن
رحیم سینایی 5/6/1381
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر