چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

دامن صیّاد


دامن صیّاد
برشاخسار عاطفه ، فریاد می زنم
فریاد خشم ، برسر بیداد می زنم
محنت بسی کشیده ام از بی وفائیش
زخمی به سر، زتیشهء فرهاد می زنم
ویرانه گشت خانهء رندان باده نوش
خاکش به سر، زطعنهء ُزهّاد می زنم
رحمی زدست دوست ندیدم ، دریغ ودرد
دست طلب ، به دامن صیّاد می زنم
« سینا» دلت خُنک نشود ، های گریه کن
با آب روی خویش ، به دل باد می زنم

رحیم سینایی خرداد 1375