دوشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۶

كاش


كاش
كاش درآغوش هم بروسعت سبز چمن بوديم
در پناه سايه سار بيد مجنوني
غرق درسيّالي افكار شيريني
خيره مي گشتيم براين جاري بي انتهاي رود
كاش سُرعت بود
تاعبورلحظه ها را كُندتر احساس مي كرديم
باشتاب نور
كاش مي شد پيش مي رفتيم ،
روبه سوي اخترخوشبختي خود
تا اُُفق ، تا دور
نازنينا كاشكي يك روز دانستي
باخيالت در فضاي ديگري هستم ،
كي توانم شرح داد آن را
واژه ها ظرف قليل سنجش احساس من هستند .
از سر ناچار
بحر را با كوزه مي سنجم .
رحيم سينايي 22/12/1381

هیچ نظری موجود نیست: