سه‌شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۷

بهاري

بهاري
بـا نسـيمي دلم بهـاري شــد
گونه ام رنگ گُل اناري شــد
گرچه تب داشت، اين دل پُردرد
شــاد از نغمـهء قنـاري شــد
تا كه پـروانـه بـال را بگشـود
چشمهء عشـق بـاز جاري شد
نفـرت وكينـه رفت از دلهــا
وه چه نيكوي روزگـاري شـد
رسـم پاييز بـار خـود بَر بست
زاغ از بوسـتان فـراري شـد
نرگس از خواب ناز شد بيدار
چشم جادوي اوخُماري شـد
سُـوري وسـوسن و بنفشه دميد
بـاز «سـينا» هوا بهـاري شــد
رحیم سینایی 17/7/1379

هیچ نظری موجود نیست: