چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۷

ما تم سرا



ما تم سرا
اي بادهاي حادثه برما چه مي وزيد
ديگر بَس است
در شرق غم ، شرق اندوه
ده ها سَده است ، رنگ خوشي را نديده ايم
ما را چه مي شود ؟
حيران شديم وچشم دگر وا نمي كنيم
كاري براي شادي دلها نمي كنيم
بر سر زنيم و سينه و چشمان اشكبار
فكري براي حلّ مُعمّا نمي كنيم
مارا چه مي شود ؟
غم جاي جاي خانة دل را گرفته است
در شعر وداستان
در حرف وچيستان
در عُمق روح مردم اين سر زمين پير
افيون غم، بيداد مي كند
اي ذهن هاي مُنوّر
اي سينه هاي پاك
اي دستهاي پُر زطراوت ، حمايتي
اي بادهاي جانب مغرب ، عنايتي
پاييزمان بَس است
اين باغ پير
شوق بهارانش آرزوست
بزم شراب وقَهقَه مستانش آرزوست
« شير خدا و رستم دستانش آرزوست »
رحیم سینایی پاییز 1379 فراشبند

هیچ نظری موجود نیست: