سه‌شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۷

دور از نگاه تو

دور از نگاه تو خواب من پریشان است
مثل تشنه در صحرا هرطرف هراسان است
یک نگاه شوق انگیز زندگی به ما ننمود
ظاهرا" کنار ما باطنا" گریزان است
هرچه ابر تاراندم تا ببینمش نوری
در سپهر من خورشید سالهاست پنهان است
با حضور عشق ای دوست خانهء دلم گرم است
در نگاه من گهگاه چهره اش نما یان است
درغبار می رانم پیر ناصحم چون گفت
درپس سیاهی ها یک فروغ تابان است
درپی یقین جانا از هزار شک رَستم
این نبرد بی پایان سرنوشت انسان است
کم فریب خور «سینا» باخرد هم آوا شو
گر خرد نمی ورزی روح تو به زندان است
رحیم سینایی جمعه17/12/1386

هیچ نظری موجود نیست: