چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۷

کوچه باغ

صبحگاهان
در سکوت کوچه باغ پُر طراوت
می روم آرام
و نسیم مُشک سای باغ سارانش
تازه می سازد مشامم را
برگهای این چناران سَهی بالا
سرخوش وطنّاز می رقصند
در آغوش باد از نغمهء شاد قناری ها
از درون روزن پرچین این دیوار می بینم
عشق بازی های شیدا بلبلی
در دامن سوری
موسیقی دلنشین آب درجوبار
می رسد بر گوش من
از پشت این دیوار
کَم کَمَک انواری از خورشید عالمتاب
از میان شاخه ساران سراسر سبز
سایه سار پیش پایم را
کرده پولک بار
همچنان من در سکوت کوچه باغ پُر طراوت
واز صفا سر شار
می روم آرام
وهوای دلنشین کوچه
مانند دم پاک مسیحایی
شوید از جان ودلم زنگار
جویبار لحظه های صبح من
زِ اکسیر آرامش شده پُر بار
وصدای گام من درخلوت کوچه
چون صدای آب در جوبار
می شود تکرار
رحیم سینایی 27/4/1387

۱ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر شما
حال پسرتان ؟
من به پسر شما و پدری مثل شما افتخار کردنم را قبلا برایتان نوشته ام
دوست من از نظر من مردان بزرگ را مادران بزرگ بدنیا می آورند
وپدرانی بزرگتر بزرگترین هارا باقی می گذارند
سروده های شما نیازی به تمجید من ندارند
اگر چه شعر در سایت نمی گذارم اما همیشه بعنوان مطالعه به سایت سر می زنم
کجا می شود اینهمه سلیقه و تداوم حضور و دیالوگ را کنار هم داشت؟
کیفیت دیالوگ به نظر من در این مورد در مرحله دوم قرار می گیرد
ایراد ها به مرور رفع می شوند وما یاد می گیریم و تمرین می کنیم که چگونه در کنار هم هم زیستی مسالمت آمیزی رادر کنار سلیقه ها و ایده های شخصی گوناگون داشته باشیم
من همیشه به آینده امیدوار هستم
ادب و شخصیت فردی شما را در جمعی ادبی به وضوح دیده و تجربه کرده ام
در ضمن شعر خداوند ناز بصورت تکراری دو بار بر روی صفحه وبلاگ ثبت شده است جهت اطلاع گفتم
همیشه سبز باشید