جمعه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۷

ذوق رضای دوست

فَتانه گشته ای و، خوش آهنگ می‌زنی
افشان نموده مو، به دلم چَنگ می‌زنی
طاقت کجاست ،تا که نشینم به گوشه ای
زین نقش ها ،که بر دل بی رنگ می‌زنی
شیرین نموده ،کام حبیبان خویش را
با خنده ای ،که از دهن تنگ می‌زنی
یک بوسه می‌دهی و ،مرا مست می‌کنی
جام لبت ، به بادهء گلرنگ می‌زنی
شیرین صفت ،تو غارت دل پیشه کرده ای
تکیه به حُسن داده ،دَم از جنگ می‌زنی
ذوق رضای دوست ،چه آورد بر سرت
فرهاد من ،که نقش براین سنگ می‌زنی
بی وهم از آبرو سر کویش نشسته ام
بیهوده تو گَپ از بدی ننگ می‌زنی
لطف سخن ببین و، طربناکی غزل
« سینا » ، به کاغذ وقلم آهنگ می‌زنی
رحیم سینایی 7/5/1387

هیچ نظری موجود نیست: