دوشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۷

عروس بابل


مهربان من عروس بابلی
دختر کارون وموج وساحلی
کی شود که مست آغوشم کنی
لب به لب بنهاده خاموشم کنی
چشم در چشمت بدوزم بی حساب
از رخ ماهت بگیرم اضطراب
موی را طنّاز گون افشان کنی
ماه رو در شام مو پنهان کنی
با سرانگشتم زنم مویت کنار
بر لبانت لب نهم بی اختیار
بوسه باران سازم آن مهتاب را
لرزش ماه درون آب را
تو در آغوشم بگیری تنگ تنگ
هردوتن یکجا شود چون آب ورنگ
رحیم سینایی 18/6/1387

هیچ نظری موجود نیست: