مهربان من عروس بابلی
دختر کارون وموج وساحلی
کی شود که مست آغوشم کنی
لب به لب بنهاده خاموشم کنی
چشم در چشمت بدوزم بی حساب
از رخ ماهت بگیرم اضطراب
موی را طنّاز گون افشان کنی
ماه رو در شام مو پنهان کنی
با سرانگشتم زنم مویت کنار
بر لبانت لب نهم بی اختیار
بوسه باران سازم آن مهتاب را
لرزش ماه درون آب را
تو در آغوشم بگیری تنگ تنگ
هردوتن یکجا شود چون آب ورنگ
رحیم سینایی 18/6/1387
دختر کارون وموج وساحلی
کی شود که مست آغوشم کنی
لب به لب بنهاده خاموشم کنی
چشم در چشمت بدوزم بی حساب
از رخ ماهت بگیرم اضطراب
موی را طنّاز گون افشان کنی
ماه رو در شام مو پنهان کنی
با سرانگشتم زنم مویت کنار
بر لبانت لب نهم بی اختیار
بوسه باران سازم آن مهتاب را
لرزش ماه درون آب را
تو در آغوشم بگیری تنگ تنگ
هردوتن یکجا شود چون آب ورنگ
رحیم سینایی 18/6/1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر