زندگی کردم من
با طراوت چون رود
با سخاوت چون ابر
شاد گشتم به نسیم
گاه افسرده دل از باد خزان
مثل گل روییدم
مثل یک غنچه شدم باز
از انفاس بهار
من طراوت را
زیبایی را
همه جا داد زدم
بلبلان می دانند
وسپس
همچنان شبنم پاک
چشم در چشمهء نور
پر کشیدم از خاک
تا که آگاه شوم
سر کشیدم همه جا
ودویدم همه سو
مثل یک تاک پر از شاخه شدم
با خضوع
خاک را بوسیدم
نقد کردم خود را
تا تناور گردم
بار آور گردم
زندگانی شدن است
رحیم سینایی 5/4/1387
با طراوت چون رود
با سخاوت چون ابر
شاد گشتم به نسیم
گاه افسرده دل از باد خزان
مثل گل روییدم
مثل یک غنچه شدم باز
از انفاس بهار
من طراوت را
زیبایی را
همه جا داد زدم
بلبلان می دانند
وسپس
همچنان شبنم پاک
چشم در چشمهء نور
پر کشیدم از خاک
تا که آگاه شوم
سر کشیدم همه جا
ودویدم همه سو
مثل یک تاک پر از شاخه شدم
با خضوع
خاک را بوسیدم
نقد کردم خود را
تا تناور گردم
بار آور گردم
زندگانی شدن است
رحیم سینایی 5/4/1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر