یکشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۷

کی

کی تو رُخصت می دهی بینم ترا
چون رُطب از نخل دل چینم ترا
کی تو دلجویی نمایی پیشه ات
آتشی بر ما زده اندیشه ات
کی تو می‌سوزی مرا پروانه سان
تا که خاکستر کنم نزد تو جان
کی بما تو می‌نمایی روی را
ماه بنشسته به شام موی را
کی به ما تو می‌دهی آن دست را
تا بگیری بازوی این مست را
با فروغ دیده کی آبم کنی
سیمگون مانند مهتابم کنی
از لبانت کی مرا نوشی شراب
تا که آبادم کنی بعد از خراب
زَعطر آغوشت تو کی مستم کنی
تاکه نابود وسپس هستم کنی
کی مراخوانی بخود دریای من
موج سرکش آبی زیبای من
رحیم سینایی 2/6/1387

هیچ نظری موجود نیست: