تو آن قیامتی که به دنیا نشستهای
آتش ولی چوباده به مینا نشستهای
سوزی تمام جانم وخاکسترم کنی
ققنوسم آفریده ، فریبا نشستهای
امواج دلنشین پُر از شوق بوسهای
کز دور دست دامن دریا نشستهای
گشتی چو لاله سرخ رُخ از التهاب عشق
مجنون صفت به دامن صحرا نشستهای
نقشی زتیشهای که پر از شور اشتیاق
بر بیستون عشق چه زیبا نشستهای
آن بی بدیل گوهر نابی به روزگار
رخشان چو زُهره بر شب یلدا نشستهای
ای باور قشنگ در آغوش من بیا
بر گوچرا به کلبهِ غم ها نشسته ای ؟
سر گرم عیش ونوش رفیقان شدند وآه
« سینا » به کنج عُزلت وتنها نشستهای
رحیم سینایی 7/9/1387
آتش ولی چوباده به مینا نشستهای
سوزی تمام جانم وخاکسترم کنی
ققنوسم آفریده ، فریبا نشستهای
امواج دلنشین پُر از شوق بوسهای
کز دور دست دامن دریا نشستهای
گشتی چو لاله سرخ رُخ از التهاب عشق
مجنون صفت به دامن صحرا نشستهای
نقشی زتیشهای که پر از شور اشتیاق
بر بیستون عشق چه زیبا نشستهای
آن بی بدیل گوهر نابی به روزگار
رخشان چو زُهره بر شب یلدا نشستهای
ای باور قشنگ در آغوش من بیا
بر گوچرا به کلبهِ غم ها نشسته ای ؟
سر گرم عیش ونوش رفیقان شدند وآه
« سینا » به کنج عُزلت وتنها نشستهای
رحیم سینایی 7/9/1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر