جمعه، دی ۱۳، ۱۳۸۷

عشق آن تابلو زیباست

هیچ کس مثل تو احساس مرا درک نکرد
ونفهمید که عشق
مثل الماس تراشیده پُر از ابعاد است
تو فقط دانستی
چونکه نایاب ترین الماسی
دوستت میدارم
ای که احساس مرا می‌فهمی
ای که میدانی عشق
مثل یک مثنوی شورانگیز
پر زِ ابیات قشنگیست
که هریک از آن
معنی ناب ولطیفی دارد
عشق آن تابلو زیباست
که در آن پیداست
گذر سخت زمان دوری
گذر ساعت وصل
به یکی چشم زدن
روح مشتاق وستایشگر دوست
لب خندان و رضامند نگار
ناز معشوق ونیاز عاشق
بارش گریه شوق
سرخی شرم حضور
پیچش موی بلند
دور انگشت نوازشگر یار
لذت بوسیدن
طپش تند نفس وقت وصال
همدلی همنفسی همکاری
روح ایثار وصبر
وقت ناهمواری
وهزاران تصویر
که تو در یاد آری
ای که در مرتبه ومعنی عشق
قافله سالاری
رحیم سینایی 10/10/1387

هیچ نظری موجود نیست: