شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۷

قیام او

هیچ کس مثل او نمی‌داند
اوکه پُر بود از یقینی ناب
چه کسی همچو او توان دارد
تا دوصد زخم را بیارد تاب

هیچ کس مثل تو نفهمیده
هدف راد مردی تو چه بود
همه دادند شرح های زیاد
کی؟ کجا ؟پرتوی زحس تو بود

همه رفتند راه بیراهه
چشمشان مست ظاهر افعال
نابی کار تو نفهمیدند
که چرا گشته بهترین اعمال

صُحبت از آب وتشنگی کردند
ذهنشان در حدود جسم تو ماند
جوهر روح تو غریب افتاد
هیچ کس اصل قصه‌ی تو نخواند

ما چو کوریم قصه‌ی تو چو پیل
دستها می‌کشیم هر طرفی
هر کسی در حدود احساسش
می‌زند بر مراد خود هدفی

قرن ها از قیام تو بگذشت
ما هنوزیم در همان ابهام
پر زحس تو لیک بی‌خردیم
پس به احساس می‌کنیم اقدام

ما به حُرّیت تو بیگانه
لیک گریان که از عطش تَفتی
هرگز ازخود دگر نپرسیدیم
که چرا این گزینه را رفتی
رحیم سینایی 23/10/1387

هیچ نظری موجود نیست: