یکشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۸

شراب باقی

یک جرعه از آن شراب باقی
در ساغر ما بریز ساقی
بر مرکب عشق او سوارم
مانند رسول بر بُراقی
فرخنده تر از تولّد او
هرگز نفتاده اتّفاقی
زیباتر ار آن کمان اَبرو
اَُستاد به پا نکرده طاقی
تاپرده بگیرد از رخ خویش
با فرّ وشکوه وطمطراقی
گر جلوه کند جمال رویش
نی فتنه بماند ونفاقی
خواهم که شوم مُرید کویش
افکار بلندو راه شاقی
«سینا» به امید روی جانان
پُر گشته دلش زاشتیاقی
رحیم سینایی 27/9/1373

هیچ نظری موجود نیست: