من که دارم سینهای روشن چو آب
کی نشیند بردلم تیره حجاب
چون صبا من غنچه را گل میکنم
شانه را در موی سنبل میکنم
برلب تشنه نشانم آب را
برگل شببو دهم مهتاب را
با قناری هم نشینی میکنم
من خداراهم زمینی میکنم
از لب چشمه بنوشم آب را
تاکه معنا کرده باشم ناب را
مهر ورزی شیوهی دیرین من
عاشقی اصل واساس دین من
مثل دریا پاک سازم هرچه هست
نزد من یکسان بود هشیار ومست
خون نمیریزم خورم کهنه شراب
با سخاوت ریزم از چشم سحاب
مثل « سینا» مهربانی پیشه ام
سرزده از عشق شاخ و ریشه ام
رحیم سینایی مهرماه 1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر