یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۸

من وتنهایی

من وتنهایی ویک غربت تلخ
من وبی‌‌رحمی جاری شده در روح زمان
من و تلخی غروب دلگیر
که چکد در دهن داغ کویر
من از این قصه دلم می‌گیرد
واز این درد به خود می‌پیچم
که چرا زجه
چرا فریاد است
نه نشانیست زعشق
نه نشانیست ز مهر
ونه درکی ست
که بتوانی تو
که زبان باز کنی
بسرایی ازعشق
وبگویی از مهر
چه غریبانه به کنج قفسش می‌گرید
مرغ پر بسته
درامید وصال گل سرخ
رحیم سینایی 20/8/1387

هیچ نظری موجود نیست: