در صبح جمعهای
در کوره راه ساکت کوه
میزدم قدم
لطفنسیم صُبحگهان
چونان دَم مسیح
میریخت جان تازه
به رگهای جان من
تصویرهای دلکشی از آسمان وکوه
در چشم مینشست
دیدم کنار راه
نهالی ضعیف را
کز آب قمقمهی عابری فهیم
سیراب گشته بود
زیبا نهال خُرد
رقصنده با نسیم
این نغمه میسرود
آبم اگردهید
دلشاد میشوم
چون مرغکان نغمه سرای سحرگهان
آبم اگر دهید
سر سبز میشوم
چون جنگلی که خفته به دامان کوهسار
مانید اگر که کَسَم
ای عابران هم نفسم
خرم درخت سبز
در این کوه میشوم
رحیم سینایی 10/3/1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر