دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

آيينه‌ی دل

دلي چو آينه دارم وليك خاموشم

در اين هُجوم تصاوير ها فراموشم

شهيد باد خزانم به باغ بي برگي

بِسان شمع به آتش سحر هَما غوشم

چو باغبان همه گل پَروَرانده ام در باغ

هزار زخم زخار گُلان بود نوشم

كبوتران اُميدم اسير صيّادند

چولاله خون دل از جور دَهر مي‌نوشم

غمين مباش كه فصل بهار در راه است

بنفشه گونه من اكنون سياه مي‌پوشم

سُكوت حال مرا اي رفيق خُرده مگير

خُمَم كه ساكتم ودر درون پُر از جوشم

بيا كه جام غزل واژه واژه شعر من است

خوشم كه باده‌ی ناب از كلام مي‌نوشم

عجب مدار ز«سينا» سُكوت حُزن انگيز

اَنيس سوسن باغم كُنون كه خاموشم

رحیم سینایی بهار 1380

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام آقای سینایی موفق باشید.
هم ولایتی شما نادری
خرداد 89 تهران