پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹

هنوزم همان گُلی تو

وقتی دیشب، زُل زدم من

توی چشم مهربونت

دوباره پُر شد ستاره

تو سیاه آسمونت

*

زنده شد باز یاد اون شب

که زلبهات لب گرفتم

شده بودم عین آتیش

تو گویی که تب گرفتم

*

تن نرم ونازک تو

توی بازوهام می‌لرزید

تو بودی مثل کبوتر

که زشاهینی می‌ترسید

*

تو چشات ستاره بارید

کَمَکی ترسیده بودی

تو گل بنفشه بودی

با نسیم لرزیده بودی

*

من مست از مَی لبهات

رو چمن دراز کشیدم

تو خودت شاهدی تا صبح

به ناز تو ناز کشیدم

*

حالا دیری از اون دوران

سپری شده عزیزم

هنوزم همان گُلی تو

که به پایت جون می‌ریزم

رحیم سینایی 12/4/1387

هیچ نظری موجود نیست: