شبم از چهرهی مهتاب گونت روشن است امشب
دما دم مست میگردم که چشمت برمن است امشب
اگر زاهد حرامم کرد خون دختر رز را
زجام کفر مینوشم که ایمان رهزن است امشب
نکسیا کوک کن سازت که پرویز ازسفر آمد
که بوس از روی شیرنش زمان چیدن است امشب
چنان چون مار میپیچد به رقص خلسه گون ساقی
نگه حیران ، زبان خاموش گویی سوسن است امشب
دلم در خواهشی بی تاب و رویم سرخ از شرمی
لبم را بوسه زد گفتا : شب بوسیدن است امشب
مقدّس ها عتاب آلود از مجلس برون رفتند
که اینجا کفر میبارد نه جای ماندن است امشب
صدای تار شهناز است و«سینا» شعر می خواند
به جغد شب بگو خاموش چه جای شیون است امشب
رحیم سینایی 5/5/1389