سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۹

دختر شعر دختر شادی

درکلام تو بود احساسی

که دل نازک مرا بفشرد

واژه واژه به روی لب بنشست

ومرا تا دیار رویا بُرد

*

دل خود را زدم به دریایی

روحم اّبستن است باران را

حزنی آرام قلب من افسرد

دارم اندوه سو گواران را

*

می‌دهم هدیه دختر اشکم

بررُخ خاک وروی گلزاران

آه ای چشم های ابری من

این کویر است تشنه‌ی باران

*

درکلام تو بود احساسی

دختر شعر دختر شادی

آرزو دارم ای همای قشنگ

تو بخوانی سرود آزادی

*

کاش یک روز در دیار کهن

درمیخانه را تو بگشایی

جاممان پُر کنی زباده‌ی ناب

تو دهی حکم باده پیمایی

*

دانم آن روز روز نوروزیست

گفتمان شعر ناب پیروزیست

باخرد گام می‌زنیم آن روز

مهربانی وعشق مان روزیست

رحیم سینایی 26/4/1389

هیچ نظری موجود نیست: