درسینه بجز یک دل دیوانه نداریم
جز خون جگرباده به پیمانه نداریم
شمعیم که آتش همهی هستی ماسوخت
جز اشک به دلسوزی پروانه نداریم
زآن درس کز آیین تو تعلیم گرفتیم
دریاد بجز قصّه وافسانه نداریم
ما در طلب یار به هر کوی دویدیم
آوره مرامیم و دگر خانه نداریم
دیوانه دلانیم که در مرتبهی عشق
میلی به خردمندی فرزانه نداریم
در کسوت صیّاد نبودیم همه عمر
برخوان فقیرانهی خود دانه نداریم
«سینا» زدل سوختهی ما خبرش بود
دردیم وشفا دست طبیبانه نداریم
رحیم سینایی 20/6/1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر