جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۸۹

یاد ایامی

رود کارون می‌رود آرام

من کنار ساحلش لم داده‌ام دلتنگ

می‌نمایم لحظه‌های عمر خود را رنگ

یاد ایامی

می‌زند بر صفحه‌های خاطراتم چنگ

ذهن من در بین اکنون وگذشته مثل یک آونگ

باز من می‌مانم وافسون ویک نیرنگ

چشم می‌دوزم به روی آب

بر رُخش رقصنده نور دلکش مهتاب

باز می‌آید به یادم آن شب زیبا

من وتو در ساحل دریا

چشم بر امواج نا آرام

با نگاهی حرف‌ها گفتیم

دُرّ عشقی تازه را درسینه‌مان سُفتیم

با هم از احساس خوب عاشقی گفتیم

لیک

ساده بودم من

رند بودی تو

ماه‌ها طی گشت تا روزی

از دل سبز بهارم زردها زادی

جای عشقت نفرت از خود هدیه‌ام دادی

همچنان من ماندم وافسون یک نیرنگ

رود کارون می‌رود آرام

رفتن عمر گران را می‌زند آهنگ

من کنار ساحلش دلتنگ

می گزم انگشتم از افسون یک نیرنگ

رحیم سینایی 3/7/1389

هیچ نظری موجود نیست: