به جایی که رنگ وریا نیست
نشانی به غیر ازخدا نیست
به جایی که از چشمهای پاک نوشیم
وبی ترس تکفیر
در پیش گلها
شرابی ز رگهای آن تاک نوشیم
توای نازنین یادی از ما نکردی
من از غصه مُردم تو پروا نکردی
زدم بارها بر درمهربانی
تو برمهربانان دری وا نکردی
من از دوری تو چه رنجی کشیدم
تو آرامش من تمنّا نکردی
چه شد روزهایی که گفتی تو با مهر
ترا دوست دارم وحاشا نکردی
براین باورم همچنان مهربانی
دریغا که مهرت هویدا نکردی
شنیدم که گفتی دلی پاک وبیغش
بسان دل من تو پیدا نکردی
شقایق ،گل آتشین بهاری
به دشت دلم شعله برپا نکردی
کنند یاد یاران به وقت بهاران
بهار آمد ویاد «سینا» نکردی
رحیم سینایی 25/12/1388
کردی تو جامه ســـبز به باغ خزانیم........بخشــیدهای دوباره نشاط جوانیـم
چون لاله داغ دل از عشق تو شــدم........دور از خودت به خلوت صحرا نشانیم
درآســـمان یاد نگاه قشنگ توسـت........چون عاشق حضور تو رنگین کمانیم
من در هـــوای دانه به بامت بیامـدم........آخر چرا به قهر چنین می پرانیـــم
بغضم گلو گـرفت از این بـی وفاییت........کردی مرا اسیر، به هر سو کشــانیم
صیّاد من که لاف وفا میزنی بگــــو........آمد بهار، کی ؟ زقفس میرهانیــــم
در راه راست بودم و اهل وفا ولـــی........حسرت دلیست حاصل این زندگانیم
اینک غریب خلوت دنجـی نشستهام........یک سینه حرف ودر غم بیهمزبانیـم
«سینا» بیا که بزم فقیرانه روشن است........از پرتـو جمـــال مه آســـــمانیم
رحیم سینایی 11/7/1389