دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۱

فریاد تمنّا

من به چشمان تو باور دارم.
 ودلم می‌خواهد؛ عُمق احساس مرا درک کنی
 کاش می‌شد که مرا
 تا پس پنجره قلب خودت راه دهی.
 ومن احساس کنم.
تپش قلب ترا گوش دلم می‌شنود.
تا به آهنگ دل پاک وزلال تودلم شاد شود. 
 تو نشانی داری؛
 از همان دختر معصوم که در قبله عشق
درسی از دلبری آموخته است.
 این گناه تو نبود.
 دل من شیفته حُسن جمالت شده است.
 ورنه آیین گل است؛
 که کند جلوه به باغ
 بلبل در قفس قلب مرا
 طاقتِ جلوه روی تو نبود.
که چنین شیفته فریاد تمنا سرداد.
رحیم سینایی یکشنبه 7/3/1391

هیچ نظری موجود نیست: