دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۲

چمشه سار زندگی



چشمهایت چمشه سار زندگی هستند
ولبانت لعل سُرخی از بَدخشان است
ابروانت زخم دلچسبی زند بر دل
روی گلرنگت
می‌کند شیدا هزاران بلبل این باغ
این شب یلداست ؟یا موی سیاه تو
دختر زیبای ایرانی 
من زشهر حافظم
از سرزمین شعر می‌آیم
برلبانت بوسه خواهم زد
درخیال خویش
من درخت خشک
آرزومند بهارانم
نام من«سینا»ست
از تبار پیرهای دلجوان این دیارانم
عاشق زیبا نگارانم
خسته از دلمردگی‌هایم
امر چون فرمود آن سهراب
رو به سوی کوچه‌ی اندیشه های ناب
زین سبب در زیر بارانم
چشم‌ها را شسته‌ام امروز
خالی از شور تعصب
چون زلال آبشارانم
رحیم سینایی 1388/3/15

هیچ نظری موجود نیست: