تو چه شیرین سخنی
از نگاهت خواندم
که دلت آینه است
تو در این تیره شبان
مثل مهتاب به ویرانهی من تابیدی
من دلخسته کلامت خواندم
خنده بر خشک لبم روح طراوت بخشید
طرب افزا نُت شیرین کدامین سازی
که چنین لذت شوقی به تنم میریزی
و گل باغ کدامین طرفی
که معطر کردی
کوچه باغ دل تنهای مرا
من فدای تو وآن ناز نگاه
حلقه ی دست چه کس را تو نگین خواهی شد.
رحیم سینایی1393/6/6
از نگاهت خواندم
که دلت آینه است
تو در این تیره شبان
مثل مهتاب به ویرانهی من تابیدی
من دلخسته کلامت خواندم
خنده بر خشک لبم روح طراوت بخشید
طرب افزا نُت شیرین کدامین سازی
که چنین لذت شوقی به تنم میریزی
و گل باغ کدامین طرفی
که معطر کردی
کوچه باغ دل تنهای مرا
من فدای تو وآن ناز نگاه
حلقه ی دست چه کس را تو نگین خواهی شد.
رحیم سینایی1393/6/6
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر