جمعه، آبان ۰۲، ۱۳۹۳

شیون جغد

دیگر کسان نگاه به یاری نمی‌کنند
دلمرده یاد چشم خُماری نمی‌کنند
ابنای روزگار اسیرو زبون شدند
درکار خویش مانده و کاری نمی‌کنند
این سُوم سرد با چمن وبوستان چه کرد
خشکیده‌اندو جامه بهاری نمی‌کنند
گَردو غبار مرگ به رخسار آینه ست
کو دستها که پاک غباری نمی‌کنند
هرگوشه زین سرای نشانی زماتم است
کاری بغیر شیون و زاری نمی‌کنند
قرنی گذشت ودر ته یک کوچه مانده‌اند
فکری برای راه فراری نمی‌کنند
قومی که دل به شیون جغدان سپرده‌اند
دیگر هوای صوت قناری نمی‌کنند
سینا ببین که یکه سواران روزگار
کُنجی خزیده میل شکاری نمی‌کنند
رحیم سینایی1393/6/1

هیچ نظری موجود نیست: