شاد
از اینم که تو که با قهرخطابم نکنی بعداز
این در شَرَرِ هِجرکبابم نکنی
ترسم
این بود که پیوند رفاقت گُسلی و
سپس در عدد دوست حسابم نکنی
گفته
بودی که فقط مهر مرا میجویی شادمانم که دگر هیچ عتابم نکنی
بود
تقدیر که دل, بستهی گیسوی تو شد دست
تقدیر چنین خواست جوابم نکنی
لحظهی
وصل فراهم شده فرصت دریاب کام
دل گیر کزین بیش عذابم نکنی
خواهم
ای ماه به آهنگ دل انگیز کلام امشبی
را تو به افسانه بخوابم نکنی
بوسه
بخشی ,گذر عمر غنیمت دانی یاد
دلتنگی ایام شبابم نکنی
غزل
چشم تو نوشاند به «سینا» می ناب تا
که با بادهی انگور خرابم نکنی
رحیم
سینایی 1394/6/29
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر