شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۴

دل برده‌ای

دل برده‌ای وعشق تو زایل نمی‌شود
بیچاره دل به غیر تو مایل نمی‌شود
وقتی فریب چشم تو دل را اسیر کرد
عقلم نهیب زد که دلت دل نمی‌شود
 دیوانه‌ام نمودی و این خلق واقفند
مجنون عشق داهی وعاقل نمی‌شود
باحکم جهل خلق به بی راهه می‌روند
فرمانی از خرد زِچه نازل نمی‌شود؟
از پیله های تنگ تعصّب برون بیا
پرواز بین پیله که حاصل نمی‌شود
«سینا» به بزم باده‌ی تنها  نهاده‌ای
بی روی دوست بزم تو کامل نمی‌شود
رحیم سینایی  1394/7/17


هیچ نظری موجود نیست: