آه ای مام وطن شُرشُر بارانت کو ؟ چشمه ساران
وگلستان وهزارانت کو؟
از تب خشکی دیرینه توانت فرسود روح سرزندگی وفصل بهارانت کو؟
جنگل و رود خروشان تو خشکیده شدند زنده
رود و بَلَم مرد بَلمرانت کو؟
کوه تو مأمن آهو و چرا گاه غزال بیشهی مأمن شیران وپلنگانت کو؟
مردمت از غم و اندوه
به سر میکوبند مردم سرخوش و
شیدا و غزلخوانت کو؟
حافظت می زده خیام تو اهل طرب است باده و ساقی ومینوشی رندانت کو؟
هرکه برخوان تو آمد هدفش یغما بود دوستدار وطن وحلقهی یارانت کو ؟
دامنت از چه بزرگان دگر عرضه نکرد پورداوودت و استاد فروزانت گو ؟
روزگاری تو سر افراز به گیتی بودی سربلندی وسرافرازی ایرانت کو؟
صحبت ازشوکت دیرین تو بسیار ولی پاسدار اثر و شوکت دورانت کو ؟
مهرگان رفته زِ یاد و اثری از سِده نیست یادگار کُهن و رســم نیاکانت کو؟
گفتههاو سخن سست کنون شعر شدند ادبیّاتِ پُر از شهد فراوانت کو؟
چشم امید شب تیره به صبح سحر است چشم امید به فردای جوانانت کو؟
درد بسیار براندام تو مستولی شد نسخه درد کجا داروی درمانت کو ؟
باغ خشکیدهی «سینا» به امید باران آه ای ابر سَتروَن نم بارانت کــو؟
رحیم
سینایی 9/مهر/1394