عمر طی گشت ،ولی
خاطرهاش باقی ماند گرچه ویران شده
میخانه ، ولی ساقی ماند
از کهن شوکت دیرین
وطن ، میدانـم بر لب دجله ، هنوزم
اثر طاقی ماند
خون بسیار دلم خورد در
این عمر ولیک گاه آرامشی از مرهـم
ارفاقی ماند
رفتی وحرمت پیمان کهن
یادت رفت دل من بود ، وفادار
به میثاقی ماند
بی وفایی زِتو گردید دلم بخشیدم شور عشق کُهن وحالت مشتاقی ماند
بی وفایی زِتو گردید دلم بخشیدم شور عشق کُهن وحالت مشتاقی ماند
دوش رؤیای
تو در خاطر من میآمد حاصلش شعر تو در صفحهی
اوراقی ماند
خیل بسیار از این راه
گذر کرد ،ولی از تو «سینا» غزلی
ناب در آفاقی ماند
رحیم سینایی 1 بهمن
1395