یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۶

آرزومند

من دلم می‌خواهد
توی یک کلبه‌ی آرام کنار لب رُود
توی یک جنگل دور
با تو باشم شب و روز
دست در دست تو در خلوت آن جنگل سبز
بنشینم لب رُود
چشم در چشم سیاه تو بدوزم تا شب
لب به لبهای عقیق تو گذارم تا صبح
صبح یک روز دل انگیز بهار
بِدَوَم تا سر یک تپّه‌ی سبز
زیر یک سایه‌ی بید
لَم دَهم روی چمن
بگذاری سر من را تو به دامان خودت
با سرانگشت نوازشگر خود موی مرا شانه زنی
گاه گاهی به لبم بوسه‌ی جانانه زنی
حال کین عُمر گرانمایه رَوَد از دستم
آرزومند چنین حال وهوایی هستم
رحیم سینایی 20 فروردین 1396