درون سینهی من دیشب , امید روی تو دیدن بود
امید بوسهی شوق انگیز , ز گونه های تو چیدن بود
نبود بخت مرا یاور , نیامدی تو به دیدارم
به جایگاه بلند تو , مرا نه دست رسیدن بود
چگونه چشم بپوشم من , ز رویت ای گل زیبا رو
هزار چشم طمع دیدم , که در هوای تو دیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی , برای من وتو جاری شد
که عاشقیم و جدا از هم , و حکم ما نرسیدن بود
غزال چابک مشکین چشم , فتاده پای به بند اینجا
امید در دل و پا در بند , تلاش او به رهیدن بود
به باغ آمدم و دیدم , درخت جامهی نو دارد
بنفشه سر زده از خاک و , به سبزه میل لمیدن بود
صدا زدم ای ساقی , بریز باده به جام من
نریخت باده خمارم کرد , بهانهاش نشنیدن بود
غروب آمدهام ساحل , افق شده خونین رنگ
پرید رنگ افق , مهتاب , در آستان دمیدن بود
برفت عمر گران «سینا» , نداد دور
زمان کامم
نشست جغد به بام ما , در او نه عزم پریدن بود .
رحیم سینایی 19 اردیبهشت 1397
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر