چهارشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۷

خاطره‌ی عمر

عمر طی گشت ،ولی خاطره‌اش باقی ماند
گرچه ویران شده میخانه ، ولی ساقی ماند
از کُهن شوکت دیرین وطن می‌دانـم
بر لب دجله هنوزم اثر طاقی ماند
خون بسیار دلم خورد در این عمر ولیک
گاه آرامشی از مرهـم ارفاقی ماند
رفتی وحرمت پیمان کهن یادت رفت
دل من بود  وفادار به میثاقی ماند
بی وفایی زتو گردید دلم ، بخشیدم
شورعشق  کُهن و حالت مشتاقی ماند
دوش رؤیای تو در خاطر من می‌آمد
حاصلش شعر تو در صفحه‌ی اوراقی ماند
خیل بسیار از این راه گذر کرد ولی
از تو «سینا» غزلی ناب در آفاقی ماند
رحیم سینایی 1 بهمن 1395

جمعه، تیر ۲۲، ۱۳۹۷

بيات تُرک

زيرآن سايه‌ی سرو تو لمِيدن دارد
باده‌ی لعل لبان تو چشيدن دارد
پلک برهم بنه و ناز نما نرگس مست
کُنش ناز نگاه تو کشيدن دارد
نغمه‌ی بلبل مستی که به هنگام بهار
شرح دلدادگيت لطف شنيدن دارد
مُرغک  دل به لب بام تو آرام گرفت
به طلب آمده ,کی ميل پريدن دارد
چشم رُخسار ترا ديد و به لب واژه شکفت
بوسه ها از رُخ زيبای تو چيدن دارد
مثل ِموسيقی ِشوری ، که بيات ِتُرکش
دل «سينا» زِکفش بُرده وديدن دارد


رحیم سینایی5 شهریور 1396