چشمان تو مجال سخن میبَرد زمن
خاموش میشوم
تا مست از نگاه فریبا کنی مرا
مجنون نموده راهی صحرا کنی مرا
وا گو به من , زِ باغ کدا مین کرانهای
کین گونه جان ز بوی تو مدهوش میشود.
پس بیقرار لذت آغوش میشود.
چون غنچه کام بسته وخاموش میشود .
رحیم سینایی 12تیر 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر