شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۹۷

بهارآشنايي

مرا در خلوت ساحل تو زیبا رو صدا کردی
ندانستی که در جانم چه غوغایی به پا کردی
نسیمی می‌وزید و موی را بر چهره ات می‌ریخت
به انگشتان گهی مو پس زدی گاهی رها کردی
نگاه از کعبه بگرفتم به محراب تو رو کردم
در آن خلوت ترا دیدم که بر من اقتدا کردی
کنارم بودی و هُرم تنت جان مرا می‌سوخت
شراب بوسه‌ات می‌خواستم اما حیا کردی
بهار آشنایی من و تو زود شد پاییز
مرا در غم نشاندی راهت از راهم جدا کردی
نمی دانم چه پیش آمد که از من روی گرداندی
زمانه آگهت سازد که در حقّم خطا کردی
خودم را ظاهرا فرزانه می پنداشتم اما
مرا با باطن  «سینا»ی مجنون آشنا کردی
رحیم سینایی 14 تیر 1397

هیچ نظری موجود نیست: