بايدو نيست
شبم را ماهتابي بايدو نيست
فروغي از شهابي بايدونيست
در اين تاريك دشت بيكرانه
عصاي راه يابي بايدو نيست
لبان تشنه مقهور كويرم
صداي پاي آبي بايدو نيست
دلم افسرده شد از ساز ناجور
نكو صوت ربابي بايدو نيست
از اين ميخانه دنيا نصيبي
بجام من شرابي بايدو نيست
به كوي جاهلانم ره نمودند
سفر زآنجا شتابي بايدو نيست
كتاب عمر خود را مي زنم برگ
در آن شور شبابي بايدو نيست
گل بي خار باغم را خزان برد
خزانش را عذابي بايدو نيست
زسوگ مهربانان در فغانم
به چهره نقش آبي بايدو نيست
ترا «سينا » خموشي مصلحت شد
كلامت را حجابي بايدو نيست
رحیم سینایی 11/7/1374
شبم را ماهتابي بايدو نيست
فروغي از شهابي بايدونيست
در اين تاريك دشت بيكرانه
عصاي راه يابي بايدو نيست
لبان تشنه مقهور كويرم
صداي پاي آبي بايدو نيست
دلم افسرده شد از ساز ناجور
نكو صوت ربابي بايدو نيست
از اين ميخانه دنيا نصيبي
بجام من شرابي بايدو نيست
به كوي جاهلانم ره نمودند
سفر زآنجا شتابي بايدو نيست
كتاب عمر خود را مي زنم برگ
در آن شور شبابي بايدو نيست
گل بي خار باغم را خزان برد
خزانش را عذابي بايدو نيست
زسوگ مهربانان در فغانم
به چهره نقش آبي بايدو نيست
ترا «سينا » خموشي مصلحت شد
كلامت را حجابي بايدو نيست
رحیم سینایی 11/7/1374
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر