سه‌شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۶

بايدو نيست


بايدو نيست
شبم را ماهتابي بايدو نيست
فروغي از شهابي بايدونيست
در اين تاريك دشت بيكرانه
عصاي راه يابي بايدو نيست
لبان تشنه مقهور كويرم
صداي پاي آبي بايدو نيست
دلم افسرده شد از ساز ناجور
نكو صوت ربابي بايدو نيست
از اين ميخانه دنيا نصيبي
بجام من شرابي بايدو نيست
به كوي جاهلانم ره نمودند
سفر زآنجا شتابي بايدو نيست
كتاب عمر خود را مي زنم برگ
در آن شور شبابي بايدو نيست
گل بي خار باغم را خزان برد
خزانش را عذابي بايدو نيست
زسوگ مهربانان در فغانم
به چهره نقش آبي بايدو نيست
ترا «سينا » خموشي مصلحت شد
كلامت را حجابي بايدو نيست
رحیم سینایی 11/7/1374

هیچ نظری موجود نیست: