چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۹

سرّ عشق

 چو سرّ عشق بگویند می‌شوم خاموش

برای درک حقیقت شوم سراپا گوش

به اهل عقل وخِرَد راز عشق باید گفت

نه گوش هرکه بود لایق پیام سروش

چوشیخ سرزده آید به خلوت رندان

بگوبه ساقی مجلس سَر پیاله بپوش

نگاه اهل ریا فارغ است از باطن

بیا به دوری از اهل ریا و ریب بکوش

چه لذتی ست خدایا اگر شود حاصل

بگیرم آن گل زیبای ناز در آغوش

از این شراب پیاپی که ساقیم فرمود

یقین کُنم که کُند نیمه شب مرا مدهوش

حریف باده پرستان نمی‌شوی « سینا »

بیا و جرعه دیگر از این پیاله بنوش

رحیم سینایی 30/اردیبهشت/1388

یکشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۹

همآواز

دیرگاهیست که من با تو همآواز شدم

ماه تو دیدم و پس عاشق پرواز شدم

دائما از تو سُرودم که هُمای دلمی

انتها بودم و با حس تو آغاز شدم

از سر کوی وفایت تو مران این عاشق

که سرا پا همه با شوق تو ابراز شدم

در تسلای غمت بود که با سنگ صبور

قصه‌ی هجر تُرا گفتم و همراز شدم

جان نهادم به کفم تا تو بمانی شه دل

من که در عرصه شطرنج تو سرباز شدم

دُرِّ زیبای سخن ساده نشد حاصل من

جهد کردم که چنین صاحب ایجاز شدم

همچو«سینا» هوس ماه رُخی کرد دلم

با پریوش صفتی همدم و دمساز شدم

 رحیم سینایی 16/ آذر/1399

جمعه، آذر ۱۴، ۱۳۹۹

درتَمنّای تو

درتَمنّای تو بیتابی من بسیار است

 خبر از حال مَنَت نیست چِسان دشوار است

چون نفس هستی و زیبایی و با احساسی

گفتگو با تو دوای دل این بیمار است

سر تسلیم به درگاه تو می‌آرم پیش

دارم اُمیّد که بخشندگی‌ات بسیار است

از من خسته چه اُمّید که دیوانه‌ی توست

عشق یعنی که میان دل و سر پیکار است

خانه‌ی عشق تو نزدیک ولی می‌دانی

راه این خانه بسی صعب؛ و ناهموار است

مدرک عاشقی از کس نَسزَد کرد سؤال

رنگ روی و مَنش و گفته خودش آثار است

گفت «سینا» که در آن لحظه کندعشق طلوع

که تلاقی نگاه من و تو در کار است

رحیم سینایی 1399/9/14

چهارشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۹

عقاب تیز پروازی

تویی آن ابر بارانی که ماه تیر می‌آیی

عقاب تیز پروازی پی نخجیر می‌آیی

دلم گوید که زیبایی تو میگویی کمی، اما

فریبایی و مغروری  چو ماده شیر می‌آیی

در اینجا من دلم تنگ است تو باب دوستی وا کن

دلم را شاد کن اینک که با تقدیر می‌آیی

به ناپاکان ندارم گوش سعایت رسم بدخواه است

به حُسن خَلق و نیکویی تو در تفسیر می‌آیی

اگر گاهی خطا کردم ببخشا چون که نادانم

تویی انسان فهمیده  که با تدبیر می‌آیی

وقارت می‌برد دل را کلامت پخته و شیوا

جوان سال و پری رویی به حکمت پیر می‌آیی

بیا حال مرا خوش کن که دل بی روح و مردابیست

به گوشم دوش «سینا» گفت پی تغییر می‌آیی

رحیم سینایی 30/مهر/1399

دوشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۹

روح پاييز

مرا تاكجا مي بري اي درخت غم انگيز

مرا تا كجا مي بري روح پاييز

مرا اُلفتي هست با سبزوسبزي

مرا اُلفتي هست با آب وبا خاك

مرا اُلفتي هست با زنده ماندن

من از خُشك بودن

من از خُشك ماندن

من از كُهنه بودن

من از كُهنه ماندن

دلم مي‌هراسد

مرا با تبار خزان اُلفتي نيست

من از سر زمين نسيم شمالم

كلامم پُر از رويش برگها وجوانه است

كلامم سُرود و نواي خوش عاشقانه است

خدا را تو از من گذر باد غمناك  پاييز

بر اندام سبزم مياويز

چه باك اَر در اين باغ سَروي بماند

سُرودي زسَبزي ، سُرودي زرويش بخواند.

رحيم سينايي 1392/3/29 باغ ارم 


یکشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۹

قَسم نامه

به چشمان ناز تو زیبا قسم ** به بی‌تابی موج دریا قسم

به گیسوی مواج بر شانه‌ات **که گشته کمند دل ما قسم

به آن چهره‌ی همچو مهتاب تو ** شبم را نماید فریبا قسم

به سوری سُرخی که فصل بهار** کند بلبلان مست و شیدا قسم

به اشکی که در ماتم یک عزیز** دهد آتش دل تسلا قسم

به خون شقایق که فصل بهار** کند سُرخ رو دشت و صحرا قسم

به آن ژاله کز چشم شب می‌چکد ** نشیند به رُخسار گُلها قسم

به مجنون درمانده در راه عشق **  به آن کوهکن گُرد بُرنا قسم

به سِحر نگاهت که دل می‌برد ** به آن نرگس مست شهلا قسم

به این دل که شد خانه‌ی مهر تو ** زبخت نگون مانده تنها قسم

به سرباز جان برکف در نبرد ** که از دشمنش نیست پروا قسم

به کوه و به جنگل به دریا ودشت ** سکوت دل نیمه شب ها قسم

به تک تک رسولان و دین‌آوران ** به آن خالق حی و بینا قسم

که از بین گل های باغ وجود ** به محراب تو کرده «سینا» سُجود

رحیم سینایی 18 /آذر /1398

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۹

آتش ققنوسی

عریان میان بستر سُرخابی**درخواب ناز پیکر سیمینی

گویی دمیده در دل تاریکی**اغواگرانه خوشه‌ی پروینی

پرسید ازاین همه زیبـایی**تندیس دلنشین دلارایی

لختی نگاه کرده و فهمیدم**آری تویی تویی که فریبایی

سُکر شراب و لذّت آغوشی**بی‌تاب بوسه‌های بناگوشی

در هُرم بوسه های لبانی داغ**تو می‌روی به وادی بی هوشی

گوی بلور و هاله‌ی سرخابی**این سینه نیست نرمی احساس است

وقتی تویی مجال نیابد شرم**دیوانه‌ات به دور زِ وسواس است

معنای واژه پیش تو کم دارد**تا که بیان کند تن نازت را

گاهی کم آورد که کند توصیف** ابعاد اشتیاق و نیازت را

گاهی به شک فتاده و می‌گویم**ظاهر بشر، به باطن خود حوری

تو چشمه سارمِهری و خوبی‌ها**فرسنگ‌ها زخوی بَدی دُوری

هرکس تُرا دمی به بغل گیرد **می‌سوزیش در آتش ققنوسی

امّا دوباره زنده کُنــی او را**با شهدی از لبان خود و بوسی

رحیم سینایی 24/خرداد/1399


جمعه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۹

یوسف مصری

درحسرت یک لحظه‌ی دیدار تو بودم

تو یوسف مصری و خریدار تو بودم

در منحنی زندگیم نقطه‌ی عطفی

مرکز تویی و بازوی پَرگار تو بودم

با واژه‌ی چشمان تو من شعر سُرودم

دلبسته‌ی آن نرگس بیمار تو بودم

بال و پَرخود سوختم از شعله‌ی شمعت

پر سوخته‌ی شمعِ شبِ تار تو بودم

تو فتنه‌ به پاکردی و در حصر نشستم

تا خلق نفهمند طرفدار تو بودم

احوال مرا درک نکردی و بُریدی

غافل که من خسته گرفتار تو بودم

دیشب غزلِ  تلخِ فراقِ تو سُرودم

چون رودکیِ شاعرِ دربار ِتو بودم

جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۹

یاد مادرم

شب است و یاد کودکی، نشسته در حوالیم
منم به یاد مادرم، نگویمت چه حالیم
خیال بوسه‌های او، نشسته روی گونه‌ام
چه لذّتی بَرَد دلم، زِحس خوش خیالیم

چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۹

یار گران‌سایه

احساس تو شد سرزده در خانه‌ام امشب
شورو شعفی ریخت به کاشانه‌ام امشت
این مرغ شباهنگ به من لطف نمودست
بنشسته براین کلبه ی ویرانه‌ام امشب

شنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۹

درخت محبت

دوست میدارم این بوستان را/*/ تا که سَروی به قدّ تو دارد
گرچه عطر گُلَش می‌بَرد هوش/*/بوی خوش کی به حدّ تو دارد
***  
عاشق بچه آهوی دشتم /*/ چونکه چشمی چو چشم تو دارد
عاشق رعد و باران و برقم /*/ چون نشانی ز خشم تو دارد

پنجشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۹

گُناه دختران

من دختری مُجردم ومُستقل ولی
چونکه نبود مرا حق انتخاب
اینک صدا کنند مرا
تُرشیده دختری
یا باتسامحی زمُحبّت

شب

منم در خلوتی دور از صدا, شب
به صحرایم من و شمع وخدا,شب
تصاویری ز فصل کودکی‌ها
بیاد آرم در آن حال‌و هوا,شب
پُراز حس پدر, لبخند مادر

جمعه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۹

موسیقی‌دان

موسیقی‌دانی اندر این گوشه
درکنار است ساز بی‌سیمش
با نگاهی که مملو از تلخیست
دید برگی نخورده تقویمش
***
بُردنش عزلت فراموشی
و بریدند سیم سازش را

یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۹

جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۹

عبادت

گر پیامی بفرستی تو, برایم کافیست/*/یا هر از گاه بیایی  به سَرایم کافیست
گِله داری زِ من و شَرم کُنم از رویت/*/از سر لطف ببخشـی تو خطایم کافیست
مانده‌ای در دل و در خاطر من جا داری/*/افتخاری که فقط از تو سُرایم کافیست

چهارشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۹

لقمه‌ی پاک

همدم و هم نفسم مُرغ شباهنگ نشُد
گرهی باز زِ کار من  دلتنگ نشُد
کوک ننمود  فلک ساز دلم را زِ جفا
چه کنم ساز دلی را که خوش آهنگ نشُد
خواستم راز  دل خویش بگویم اما

حنای وطن

دردا که حنای وطنم رنگ ندارد
این خطه بجز آدمک مَنگ ندارد
این زادگه حافظ و فردوسی و سعدی
دیگر اثری زآن همه فرهنگ ندارد
ابناء وطن رسم جهالت بگزیدند

سال سیاه

امشب منم و تویی و ماه است
بی باده نشستنم گُناه است
هرچند که باده  سُـکر دارد
سَر مَستی من از آن نگاه است
چشم سیهت به دل زد آشوب

یکشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۹

رهنمای دل

بیا بیا  به کِنارَم،  دَمی صفای دل من
نهال غُصه بخشکان، گره‌گشای دل من
زمان دیر و درازی، در انتظار تو ماندم
که در سرای من آیی، تو همنوای دل من
توان هجر ندارم،  مَرو  دگر زِ کنارم

شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۹

دوای درد

در سرای تمدن دیروز
ازحضور خرد نشانی نیست
گشته متروک راه ابریشم
ودرآن رد کاروانی نیست
*
بوی دین میرسد زهر سویی
ضجه آرامشم به یغما بُرد
باغ وبُستان سر زمین کهن
در هجوم کلاغها پژمُرد

جمعه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۹

باغ دل

دل من دوباره امشب هوس ترانه دارد
که هوای چشم مستت به خیال خانه دارد
من از این دیار رفتم به سرای بی نشانی
دل خام من ندانست که زتو نشانه دارد
همه لحظه مشت کوبد به سرای سینه‌ی من
که چوطفل بی زبان است و ترا بهانه دارد

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۸

مَحال اُمید

دور از مَنی و در رَگ جان و تنی هنوز
ای غایب از نظر تو چه سان بامنی هنوز
ذوق از دل غمین من امروز  بُرده‌ای
ای سرنوشت با دل من دشمنی هنوز
خون می‌خورم زِ دست تو ای بخت نامُراد

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۸

یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۸

وصال آتشین

دل من خلوتی را دوست می‌دارد
 به دور از مردمان شهر
 کنار برکه‌ای آرام
که می‌تابد برآن مهتاب سیمین رنگ
صدایی گر رسد بر گوش
صدای پیچش باد است در گیسوی سبز بید

پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۸

اوج جاذبه

دانی که زندگانی من هم برای توست
تنها نه من که خلق مرادش هوای توست
من همنشین گریه و آه شبانه‌ام
لبخند صبح و باد صبا آشنای توست
یک نقطه بین من و تو مانده‌ست مشترک

پنجشنبه، دی ۱۲، ۱۳۹۸

دل آسمان پُر از تب

دل آسمان پُر از تب, نگه ســـتاره بی‌سو 
تو به گوش کودک دل , سخنی وقصّه‌ای گو 
دل ساده‌ی مرا تو به کدام ســـو کشاندی 
که به هر جهت روم من , نکند به غیر تو رو