در این عصری که طاعون میترواد از نفسهای مسیحایی
و خلقی غرق در اوهام رویایی
امیدی بر رهایی نیست
کجا من مرغ این اندیشه را پرواز خواهم داد
کجا رُخصت توانم یافت
تا در آسمانی خالی از
سنگ و خدنگ و تهمت و تکفیر
به پرواز آورم مرغ سبک پرواز اندیشه
چه کس بر من مجالی میدهد
تا بر خلاف باور و اقوال
رسا آواز خود سازم
سرودی تازه آغازم
که ای یاران
چرا اذهان ما مسحور یک پندار دیرین است
که بیگانه ست با تغییر
و یک متن است و صد تفسیر
و ناهمسازگون با ما
دلم خواهان یک پندار و رسم خالی از کین است
محبت ،عشق ،یاری ، مهربانی
نزد من زیباترین ایمان و آیین است
سرشت ناب و پاک آدمی این است
واین ایمان تهی از نفرت و کین است
رحیم سینایی 7 /اسفند/1401