نمی نوشم زلب هایت شرابی
تودوری ازمن ای دریای روشن
دلم را کرده ام خوش با سرابی
*
کویری پیش رو کرده دهان باز
توانی نیست تا ازآن گریزم
اسیرم کرده در دامی نفسگیر
کجا یارا بود با آن ستیزم
*
شدم دلخوش که از یک روزن باز
فروغی از رخ ماهم ببینم
برای دیدنش درنوبتی بعد
درازا مدتی آنجا نشینم
*
نمی بوسم لبش را لیک از دور
مجازی بوسه پرتابد به سویم
اگر محروم آغوش بهارم
فرستد با صبا عطرش به کویم
*
درخت خشک قبلم میکند گل
شکوفد غنچه های آرزویش
اگر دیدار او در طالعم نیست
همی دلخوش کنم خود را به بویش
*
تو ای احساس زیبای دل من
امید زندگی ریزی به جانم
عزیزت دارم ای رویای شیرین
تو را در باغ خاطر مینشانم
*
اگر روزی سعادت یار گردد
حضوری چشم در چشمت بدوزم
یقین دانم چوپروانه من از شوق
زِ هرم آتش عشقت بسوزم
رحیم سینایی 2/8/1387