دوشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۹

روح پاييز

مرا تاكجا مي بري اي درخت غم انگيز

مرا تا كجا مي بري روح پاييز

مرا اُلفتي هست با سبزوسبزي

مرا اُلفتي هست با آب وبا خاك

مرا اُلفتي هست با زنده ماندن

من از خُشك بودن

من از خُشك ماندن

من از كُهنه بودن

من از كُهنه ماندن

دلم مي‌هراسد

مرا با تبار خزان اُلفتي نيست

من از سر زمين نسيم شمالم

كلامم پُر از رويش برگها وجوانه است

كلامم سُرود و نواي خوش عاشقانه است

خدا را تو از من گذر باد غمناك  پاييز

بر اندام سبزم مياويز

چه باك اَر در اين باغ سَروي بماند

سُرودي زسَبزي ، سُرودي زرويش بخواند.

رحيم سينايي 1392/3/29 باغ ارم 


یکشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۹

قَسم نامه

به چشمان ناز تو زیبا قسم ** به بی‌تابی موج دریا قسم

به گیسوی مواج بر شانه‌ات **که گشته کمند دل ما قسم

به آن چهره‌ی همچو مهتاب تو ** شبم را نماید فریبا قسم

به سوری سُرخی که فصل بهار** کند بلبلان مست و شیدا قسم

به اشکی که در ماتم یک عزیز** دهد آتش دل تسلا قسم

به خون شقایق که فصل بهار** کند سُرخ رو دشت و صحرا قسم

به آن ژاله کز چشم شب می‌چکد ** نشیند به رُخسار گُلها قسم

به مجنون درمانده در راه عشق **  به آن کوهکن گُرد بُرنا قسم

به سِحر نگاهت که دل می‌برد ** به آن نرگس مست شهلا قسم

به این دل که شد خانه‌ی مهر تو ** زبخت نگون مانده تنها قسم

به سرباز جان برکف در نبرد ** که از دشمنش نیست پروا قسم

به کوه و به جنگل به دریا ودشت ** سکوت دل نیمه شب ها قسم

به تک تک رسولان و دین‌آوران ** به آن خالق حی و بینا قسم

که از بین گل های باغ وجود ** به محراب تو کرده «سینا» سُجود

رحیم سینایی 18 /آذر /1398

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۹

آتش ققنوسی

عریان میان بستر سُرخابی**درخواب ناز پیکر سیمینی

گویی دمیده در دل تاریکی**اغواگرانه خوشه‌ی پروینی

پرسید ازاین همه زیبـایی**تندیس دلنشین دلارایی

لختی نگاه کرده و فهمیدم**آری تویی تویی که فریبایی

سُکر شراب و لذّت آغوشی**بی‌تاب بوسه‌های بناگوشی

در هُرم بوسه های لبانی داغ**تو می‌روی به وادی بی هوشی

گوی بلور و هاله‌ی سرخابی**این سینه نیست نرمی احساس است

وقتی تویی مجال نیابد شرم**دیوانه‌ات به دور زِ وسواس است

معنای واژه پیش تو کم دارد**تا که بیان کند تن نازت را

گاهی کم آورد که کند توصیف** ابعاد اشتیاق و نیازت را

گاهی به شک فتاده و می‌گویم**ظاهر بشر، به باطن خود حوری

تو چشمه سارمِهری و خوبی‌ها**فرسنگ‌ها زخوی بَدی دُوری

هرکس تُرا دمی به بغل گیرد **می‌سوزیش در آتش ققنوسی

امّا دوباره زنده کُنــی او را**با شهدی از لبان خود و بوسی

رحیم سینایی 24/خرداد/1399


جمعه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۹

یوسف مصری

درحسرت یک لحظه‌ی دیدار تو بودم

تو یوسف مصری و خریدار تو بودم

در منحنی زندگیم نقطه‌ی عطفی

مرکز تویی و بازوی پَرگار تو بودم

با واژه‌ی چشمان تو من شعر سُرودم

دلبسته‌ی آن نرگس بیمار تو بودم

بال و پَرخود سوختم از شعله‌ی شمعت

پر سوخته‌ی شمعِ شبِ تار تو بودم

تو فتنه‌ به پاکردی و در حصر نشستم

تا خلق نفهمند طرفدار تو بودم

احوال مرا درک نکردی و بُریدی

غافل که من خسته گرفتار تو بودم

دیشب غزلِ  تلخِ فراقِ تو سُرودم

چون رودکیِ شاعرِ دربار ِتو بودم