هردَم دلم بهانهی روی تو میکند
شام سیاه شکوه زموی تو میکند
بادام باغ چَتر شکوفه به سرکشید
گُلبرگها حکایت بوی تو میکند
چشمش گشود نرگس وگفتم خُمار شو
ازمن نظر گرفته به سوی تو میکند
با غُنچه های باغ نسیم سَحرگهان
شرح جمال وخصلت وخوی تو میکند
ساقی که بادهاش ببرد هوش عارفان
دیدم پیاله پُر زسبوی تو میکند
بی نور گشت مردم چشمم زسوزاشک
زآن مویه ها که برسرکوی تو میکند
« سینا» که خون دل به رُخ خویش میکشد
او چهره سُرخ بی گُل روی تو میکند
رحیم سینایی پاییز 1374
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر