دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

رویای شیرین

ترا می‌جویم ای زیبا ودانم

نمی نوشم زلب هایت شرابی

تودوری ازمن ای دریای روشن

دلم را کرده ام خوش با سرابی

*

کویری پیش رو کرده دهان باز

توانی نیست تا ازآن گریزم

اسیرم کرده در دامی نفس‌گیر

کجا یارا بود با آن ستیزم

*

شدم دلخوش که از یک روزن باز

فروغی از رخ ماهم ببینم

برای دیدنش درنوبتی بعد

درازا مدتی آنجا نشینم

*

نمی بوسم لبش را لیک از دور

مجازی بوسه پرتابد به سویم

اگر محروم آغوش بهارم

فرستد با صبا عطرش به کویم

*

درخت خشک قبلم می‌کند گل

شکوفد غنچه های آرزویش

اگر دیدار او در طالعم نیست

همی دلخوش کنم خود را به بویش

*

تو ای احساس زیبای دل من

امید زندگی ریزی به جانم

عزیزت دارم ای رویای شیرین

تو را در باغ خاطر می‌نشانم

*

اگر روزی سعادت یار گردد

حضوری چشم در چشمت بدوزم

یقین دانم چوپروانه من از شوق

زِ هرم آتش عشقت بسوزم

رحیم سینایی 2/8/1387

هیچ نظری موجود نیست: