تشنه کامی که آب نوشیده
یا درختی که با نسیم صبا
سبز رخت شباب پوشیده
*
تو چنان شور زندگی هستی
به من امید ناب می بخشی
همچنان مُشک تازه خوشبویی
به رگ گل گلاب می بخشی
*
کی توانم کنم فراموشت
دررگ وروح جان من هستی
تو چنان نقش خوب شیرینی
که به دیوار یاد بنشستی
*
دل کند آرزو خیال ترا
ای که دور از نگاه من ماندی
کاش این بلبل حزینت را
گل زیبا به خویش میخواندی
رحیم سینایی 12/11/1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر