جمعه، آبان ۲۸، ۱۳۸۹

گُناه دختران

من دختری مُجردم ومُستقل ولی

چونکه نبود مرا حق انتخاب

اینک صدا کنند مرا

ترشیده دختری

یا باتسامحی زمُحبّت

هان ! پیر دختری

هرگز کسی نگفت گُناهم چه بوده است

من خواستم چنین ؟

آیا کسی ؟

راهی درون خلوت من باز کرده است.

حرفی بکوک ساز دلم ساز کرده است ؟

مَردی به مهر

عشق من ابراز کرده است؟

من را گُناه چیست ؟

که تُرشیده دخترم

جُرمم چه بوده است؟

کنون پیر دخترم

دانم همین وبس

باشد گُناهم این

هم زاد مادرم

چُونان پرنده در قفس تنگ باورم

تا دردلم فُروغ نگه بی اثر شود

در پیش مردها

مُلقّب به خواهرم

رحیم سینایی 22/5/1389

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست من
وب باحالی داری
امیدوارم موفق باشی
من لینک کردم
خوشحال میشم به وب خودت سر بزنی