پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۲

گُل نسرین

بیچاره دلم تاب ندارد گُل نسرین
 آغوش تُهی خواب ندارد گُل نسرین
ای آینه دل مهر تو درخاطر ما ماند
 شفافی تو آب ندارد گُل نسرین
رخشانی مَه پرتوی از روی تو دارد
 حُسن تو که مهتاب ندارد گُل نسرین
سوری به چمن آمده  بازار تو گیرد
سُرخی تو سُرخاب ندارد گُل نسرین
آن گوی بلور است ویا لیموی شیرین
لیموی تو میناب ندارد گُل نسرین
شهدی که خدا در لب لعل تو نهان کرد
هرگز رُطب نوبر کبکاب ندارد  گُل نسرین
تا رُستم مغرور جگر پاره‌ی خود کُشت
تهمینه که سُهراب ندارد گُل نسرین
ما سُجده به ابروی تو کردیم همه عمر
«سینا»ی تو محراب ندارد گُل نسرین
رحیم سینایی  5/7/1389

هیچ نظری موجود نیست: