یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۲

مهتاب یلدا

ای خوش آندم یار زیبایم که تنها بینَمت
دور از چشم حسودان, بین گلها بینَمت
چشم می بندم به باغ وبوستان ای دل فریب
تا که شاید لحظه ای در خواب ورویا بینَمت
گرچه پنهانی تو از چشمان من ای ماه رو
در عبث کوشیده ام باشد که پیدا بینَمت
باده می‌نوشم که در مستی تو آیی در خیال
آرزو دارم که چون مهتاب یلدا بینَمت
رخصتی فرما که تا شامی بیایم کوی تو
پنجره بگشا پری رویا ,هویدا بینَمت
شور وشوقم آنچنان بخشیدی ای نیکو خصال
سر به صحرایم که تا در طور« سینا» بینَمت
28/9/92 رحیم سینایی

هیچ نظری موجود نیست: